روزانه های یک مادر



بسم الله

امروز و دیروز و پریروز

فردا و پس فردا و احتمالا روزهای بعدش

اوضاع زندگی فعلا که یکسان است

کمی خنده و شادی

و بیشترش غم و خشم و ناسازگاری

نمیدانم این شرایط ریشه در کدام انتخاب من داشتهیعنی درست نمیدانم.

میسوزم و میسازم.

کاش بسوزم و بسازمبسازمبسازم

و چقدر فاصله هست بین این ساختن و آن ساختن

و چقدر نیرو و امید و انگیزه میخواهد آن ساختن

و من چقدر فقیرم.

 

+یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله 


بسم الله

آهای خانم محترم!

آخه مگر نماز اول وقت، چقدر سخته که تو با اینکه در دوره های مختلفی که بهش ملتزم بودی، برکات فراوان و عجیبی ازش دیدی، باز هم مراقبت نمیکنی ازش؟ چرا آخه؟؟؟

کاش اونی که اسمه دواء و ذکره شفاء دردمو درمان کنه!

 

+رونوشت به خدا جون

میشه یکی از عیدی های امروز من این باشه؟ ای تویی که بزرگترین نعمتت رو تو همچین روزی بهمون عطا کردی ای خالق محمد (صلی الله علیه و اله و سلم) به گل روی محمد (صلی الله علیه و اله و سلم)


بسم الله

من فکر میکنم شبهایی که کودکی تبدار است، شب قدری است برای مادرش. وقتی در اوج خستگی پلکهایت را باز نگه میداری ، وقتی همه غصه هایت را فراموش میکنی و فقط به یک چیز می اندیشی، حتی وقتی رژیمت را کنار میگذاری و تند تند تخمه میشکنی و گفتگوهای تلویزیونی و شبکه خبر نگاه میکنی، در آن تاریکی و تنهایی و احیانا اضطراب، شعبه ای از شب قدر برای تو -اختصاصا برای تو- رقم میخورد فقط اگر در آن میان، لحظاتی توجه و تذکر برای خودت دست و پا کنی!

و یکهو میبینی صد پله جلو افتادی!

 

*با خودم فکر میکنم واقعا ما به بچه ها چه منتی داریم وقتی با حضورشان اینقدر متنعم شدیم و راه بهشت را اینقدر هموار کردند برایمان؟؟

**دیشب که به این قضیه فکر میکردم، دقیییقا همان لحظه، برنامه ای که داشتم میدیدم، رسید به قسمتی که شیعیان همان کشوری که از قضا زبانشان را هم خیلی دوست میدارم، شب قدر را در مسجد کوچکی احیا گرفته بودند! چقدر هم غریبانه.و من گمان بردم که این نشانه، مهر تاییدی است بر صحت افکارم!!

***دو شب پیش که در خانه ما باز هم شعبه ای از شب قدر بود، مساله ای که سالهاست درگیرش هستم تا حد زیادی حل شد! با همان فرمولی که آن بالا گفتم!!

****من بدعت گزار نیستم! و این یک برداشت کاملا ذوقی است وگرنه شب قدر همان است که در روایات آمده.


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها